خداوندا ...
در ظلمات عمیق درون خویش ، به دنبال مصادر خورشید می گردم با کدام لحن تو را بخوانم ؟ انتهای جاده کجاست ؟ کجای غربت خویش ایستاده ام ؟ کجای این انبوه جنون زده ؟ زمان ، زمان از خویش بریدن است ، زمان نیایش ، زمان قدم گذاشتن در ملکوت حضور ، سبک بال ، اوج گرفته ام از هرچه تاریکی ، سرشار از یاد بزرگ مرد کربلا . صحرای عرفات است و فوج فرشتگان که نوای امام حسین علیه السلام را همراهی می کنند ، چه با شکوه است این نیایش عارفانه ! شکوه اشک است و صدایی که تا عمق آسمان پیش می رود .
پروردگار ! من با تمام رغبت تو را می خوانم و شهادت می دهم به آفریدگاری ات ، که تو آفریدگار منی ... عرفات است و دعا ، عرفات است و حسین علیه السلام ، عاشقی که جان مشتاق اش ، چنین به گفت گوی خدا نشسته است : « اللهم اجعلنی اخشاک کانی اراک ...»
روز عرفات است ... این سو دست های پر اجابت حسین علیه السلام است که آسمان را مجذوب خود ساخته است ... این سو حسین علیه السلام که اشک بلورین اش غوغا در دل عرش افکنده است ... و آن سوی این لحظات عارفانه کوفه است و فرزند عقیل ، تنهای تنها ! مسلم است و لحظات شیرین فنای فی الله . مسلم است و دلواپسی آمدن حسین علیه السلام ، مسلم است و عروج از بام دارالاماره .
امروز روز عرفه است ف عرفه روز استغفار است ، استغفار از رجس و پلیدی ، استغفار از هر آنچه زشتی و بدسرشتی است . عرفه روز بازگشت است ... روز بازگشت به خویشتن ، بازگشت به آرامش و قرار ، عرفه عید بخشایش است ...
عرفه نقطه آغاز است برای روح و دلی که به جز خدا ، هیچ معبودی را بر نمی تابد و سر بر آستان بندگی هیچ ناخدایی نمی ساید و تنها خداوند را به پرستش لب می گشاید ...
نویسنده » کوثر » ساعت 9:6 عصر روز چهارشنبه 86 آذر 28
بارالها
ای هستی از تو پیدا، ای عشق را معنا، ما را نیاز به تو از نهایت عجز است و تو را ناز به ما از سر جلال !
ما را نیاز به ناز تو از سر نیاز است. هر چه در آفاق جلوه گر است، تجلی مهر ناز توست که جهان را به میهمانی نور و لطافت می برد؛ به میهمانی زندگی. چگونه به زندگی بیندیشم که پیش نگاهت فانی چون پروانه ایم و آتش عشقت را گریزی نیست؟! چگونه به خود بیندیشیم؛ آن گاه که تمام هستی به تو می اندیشد؟!
چگونه به خود بیندیشیم که خودی در درگاه تو جایی ندارد؛ آنجا باید فقط به خدا اندیشید؟!
بارالها! شرمندگی از احسانت کجا و بار گناهان کجا؟! تو بیشتر از عذاب ، بندگانت را شرمنده احسان خویش خواهی کرد
بارالها ! ، ای که بندگان گناه کارت را به زیر باران عفو و بخشش فرا می خوانی تا به اندازه ظرفش ، او را از باران رحمت خویش بهرمند سازی .
ای مهربانی که با آهی و ناله ای از سوز دل راضی و خشنود می شوی ، از خطاهای من در گذر و بر آنچه که صلاح حال من و اصلاح امور دوستانم است . رهبری ام کن . به راستی که تویی آمرزنده مهربان .
بارالها ! مرا آنگونه قرار ده که با نیروی تو بر شدائد حمله آورم و تنها از تو حاجت طلبم و پیشانی تضرع و مسکنت ، فقط بر آستان تو به خاک بسایم .
پروردگارا ! به طرف مغفرت تو روی آوردم و به فضل و احسانت اعتماد کردم ، و تنها به فضل تو امید دارم پس فضل و احسانت را برمن فرو فرست .
خداوندا !
قلبم را آکنده از تقوا کن و مرا توفیق ده تا به سوی آن فضیلت که رضایت تو را بیشتر تامین کند سوق پیدا کنم . و رستگاری در روز قیامت و رهایی از عذابت را روزی ام فرما ! ای پروردگار زمین و آسمان و ای خدای خوبی ها ...
نویسنده » کوثر » ساعت 2:54 عصر روز شنبه 86 آذر 24
بی شک در بررسی علل و عوامل اصلی تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی یک جامعه عاملی به نام دانشگاه و دانشگاهیان در رده های نخستین قرار خواهند گرفت، به ویژه در جوامع سنتی و در حال توسعه دانشگاه به عنوان « مرجع تامین نیازهای تئوریک یک جامعه برای پیشرفت » و «پنجره ای به سوی بیرون» اهمیتی دو چندان دارد. این نقش سرنوشت ساز دانشگاهها، بیش از هر چیز دیگر مرهون حضور پتانسیلهای جوان دانشجو در این مراکز است. به بیان دیگر نسل جوان دانشجو را می توان یکی از موثرترین اقشار جامعه در جهت دهی به روند تحولات اجتماعی دانست. این وقعیت غیر قابل انکار پیش از هر چیز دیگر برخاسته از ویژگیهای این قشر اجتماعی است. «آرمان خواهی و حق جویی» و دوری از مصلحت طلبی دو ویژگی عمده نسل جوان دانشجو است که در کنار بهره گیری از شور و نشاط جوانی و نیز فراغت بال بیشتر نسبت به سایر آحاد جامعه نقش کارایی را به این پتانسیل مهم اجتماعی داده است. نگاهی به پیوند سیر تحولات اجتماعی ایران با فراز و نشیبهای جنبش دانشجویی در دهه های گذشته بیش از هر چیز دیگر گواهی بر این مدعاست
ادامه مطلب...
نویسنده » کوثر » ساعت 10:49 عصر روز دوشنبه 86 آذر 12
به یاد قیصر شعر ایران
لحظه های کاغذی
خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی،زندگی های اداری
آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری
با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری
صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری
عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی
پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری
رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری
بدرود قیصر...
نویسنده » کوثر » ساعت 11:0 عصر روز دوشنبه 86 آذر 5