• وبلاگ : زئوس
  • يادداشت : عيد بندگي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 14 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    تو به اندازه تنهايي من خوشبختي
    من به اندازه زيبايي تو غمگينم
    چه اميد عبثي
    من چه دارم که تو را در خور؟
    هيچ
    من چه دارم که سزاوار تو؟
    هيچ
    تو همه هستي من، هستي من
    تو همه زندگي من هستي
    تو چه داري؟
    همه چيز
    تو چه کم داري؟
    هيچ
    گاه مي انديشم
    خبر مرگ مرا با تو چه کس ميگويد؟
    آن زمان که خبر مرگ مرا
    از کسي ميشنوي ، روي تو را
    کاشکي ميديدم
    شانه بالا زدنت را بي قيد
    و تکان دادن دستت که_ مهم نيست زياد_
    و تکان دادن سر را که عجب ، عاقبت مرد ، افسوس!
    کاشکي ميديدم
    من به خود ميگويم
    چه کسي باور کرد
    جنگل جان مرا
    آتش عشق تو خاکستر کرد؟
    من به هنگام شکوفايي گلها در دشت
    باز برخواهم گشت
    تو به من مي خندي
    من صدا ميزنم، آي
    باز کن پنجره را
    پنجره را ميبندي
    با من اکنون چه نشستن ها، خاموشي ها
    با تو اکنون چه فراموشي هاست
    چه کسي ميخواهد
    من و تو ما نشويم
    من اگر ما نشوم خويشتنم
    تو اگر ما نشوي خويشتني
    از کجا که من و تو
    شور يکپارچگي را در شرق
    باز برپا نکنيم
    از کجا که من و تو
    مشت رسوايان را وا نکنيم
    من اگر برخيزم
    تو اگر برخيزي
    همه برميخيزند
    من اگر بنشينم
    تو اگر بنشيني
    چه کسي برخيزد؟
    چه کسي با دشمن بستيزد؟
    چه کسي
    پنجه در پنجه هر دشمن دون آويزد
    سخن از مهر من و جور تو نيست
    سخن از
    متلاشي شدن دوستي است
    و عبث بودن پندار سرور آور مهر
    آشنايي با شور؟
    و جدايي با درد؟
    و نشستن در بهت فراموشي
    يا غرق غرور؟
    من چه ميگويم آه
    با تو اکنون چه فراموشي ها
    با من اکنون چه نشستن ها، خاموشي هاست
    تو مپندار که خاموشي من
    هست برهان فراموشي من
    من اگر بر خيزم
    تو اگر برخيزي
    همه برمي خيزند