در حيات علمي جامعه ما، سوالات و ابهام هايي هست که مرزبندي هايي را باعث شده است. مثلا جبر يا اختيار؛ حق حکومت، کيفيت معاد از تناسخ دوار تا برزخ خطي، و ...
يکي هم مسئله نسبت زن و مرد در آفرينش است. جواب دادن به اين ابهام مثل جواب دادن به بقيه سوال ها از جنس دو دو تا چهار تا نيست. جواب به اين سوال شخصيت و جهان بيني فرد را مشخص ميکند. اينکه تفاوت هايي بين اين دو گوهر آفرينش وجود دارد قابل انکار نيست. مستمسک قرار دادن اين نکته که تا کنون سياست مدار موفقي از زنان بروز نکرده است مثل اين است که بگوييم چشم تا حالا نشنيده است. تازه دوست عزيز از بين زنان فيلسوف موفقي هم تقريبا پيدا نشده است و حتي پيامبري هم از ميان زنان بر نخاسته است.
اما اشکال کجاست؟
اشکال اينجاست که ما قدرت و موفقيت و تکامل و تعالي را صحيح و مبتني بر حجتي روشن تعريف نکرده ايم . نقض اين سخن کار شاقي نيست و با اندکي شعور حتي در اندازه جلبک و تک سولولي ها مي توان به بي پايه واساس بودن اين موفقيت ها آگاه شد.
اگر حضور در دنياي سياست موفقيت است پس آيا همه سياست مداران موفق هستند؟ قطعا چنين نيست. اگر ميزان حضور مردان در اين صحنه هاي مديريت اجتماع زياد و پر رنگ است به همان ميزان شکست و افرادي که از رسيدن به قله ها مي مانند نيز زياد و پر رنگ است.
نتيجه:
موفقيت و تعالي و سعادت معياري ديگر را بر ميتابد. شايد اگر قرار باشد اين معيار ها را ليست کنيم دنياي مردان تاريخي از شرم را که آکنده از ظلم و بي توجهي به گوهري همچون خود و چه بسا برتر از خود بوده است را پيش روي خود خواهد يافت.
اگر اين دوست عزيز ما کمي متمايل به دين اسلام باشند نبايد استفاده از لفظ انحصار در هنر _که فکر کنم مثلا حتي افق ايشان از هنر هم شايد رقاصه گي باشد و نه پرورش پيامبران و دفاع از حريم ولايت و پرورش تاريخ سازان_ و آشپزخانه را شان زنانگي عنوان کنند.
جايي که خدا در معرفي خليفه هاي خودش که برترين هاي خلقتند از نسبت دادن آنان به دردانه آفرينش حضرت فاطمه زهرا استناد مي کند و مي فرمايد که آنان فاطمه اند و پدرش و همسرش و دو فرزندش، چه جاي عقول ناقص ماست که همتاي خودمان در آفرينش را زير سوال ببريم.
آفتاب آمد دليل آفتاب... و با بستن چشمانمان خورشيد را حذف نخواهيم کرد و فقط خودمان از نور بي بهره خواهيم ماند.
حرف زياد است و مجال گفتن کم. درد ما از آنجاست که خط کش و معيار اندازه گيري خودمان را به سبب پيروي از خطوط شکسته و بسته و توهمي جامعه از دست داده ايم. موفقيت را در کبر و غرور مي بينيم و تواضع را شکست. در نتيجه بي ادعايي و عامل بودن زنان را به حساب کم تواني مي گذاريم و حاضر نشده ايم براي قدرت ابعاد متفاوتي فهم کنيم.
مشکلي پيش نمي آيد. تنها هجوم افسردگي و اضطراب و پريشاني و از هم فرو پاشيدن کانون خانواده در تمدن حاضر تنها گواه کوچکي بر پستي و کم ارزشي دنياي قدرت مردانه و مخصوصا سياست استکبار زده مردانه است. چه بس زنان ظاهر بين و هوس آلودي که در اين دنياي کثيف فريب قدرت تک بعدي را خورده اند و جايگاه ابهت برتري ويژه زنانگي خود را باخته اند.
اما اگر قرار باشد سياست به معني حقيقي آن در جامعه طرح شود و راه ورود به تمدن مهدوي باز شود، اين تمدن نيازمند افرادي تيزهوش و روشن ضمير است و دنياي فاسد امروز ثابت شده است که توانايي توليد اين نسل را ندارد. بايد چشم اميدمان به زنان رشد يافته اي باشد که با اتکا به فطرت پاکشان و با توجه به تجربه تلخ انحصار گرايي خشن مردانه راهي تازه براي توليد نسلي انديشمند و سياست مدار و خدامحور را به روي بشريت بگشايند که تمدن جديد نيازمدپند افراد مومن است و مومن سايست مدار است و زن سياست مدار است که مي تواند نسلي سياست مدار را پرورش دهد.
حرف زياد است و مجال کم
گاهي فکر کردن قبل از گفتار هم بد نيست .... اشتباه که نمي گم؟